سلام قبل از هرچیز مجبورم از نامهای مستعار استفاده کنم ولی اصل ماجرا یک خاطره است .من الان 31 سالمه و خاطره سکسی من مربوط میشه به 6 سال قبل ولی لازمه که کمی به عقب تر برم یعنی حدود 18 سال قبلماجرا از این قرار بود که پدر و مادر من سالها قبل از هم جدا شدند و من هم از غنایم جنگی نصیب پدرم شدم .اونموقع 13 سالم بودپدرم اون موقع 51 سالش بودچون در یک ارگان نظامی کار میکرد مجبور بودیم به شهرستان برویم و در همون شهرستان هم با یک دختر مامانی به نام مهین ازدواج کردمهین اونموقع 28 سالش بود و مجرد بود و از روستاهای همون شهرستان هم بود .خلاصه داستان تکراری بداخلاقیهای نامادری برای ما هم اتفاق افتاد .من مجبور بودم بدرفتاریهای مهین رو تحمل کنم و نوعی خشم دوران نوجوانی سبب شد که هر بار جلق میزدم به یاد گاییدن مهین باشه .توی کنجکاویهای بچگی یک بار هم بدن لختشو دید زده بودم و کلی با یادش جلق زده بودم . بگذریمگذشت و ما رفتیم دانشگاه و خرجمونو از بابا و زن بابا جدا کردیم حالا زن بابا مهین 40 سالشه و یک داداش برامون اوردهدر ضمن پدرم هم برای بیماری سرطان پس از کلی رنج فوت کرد و ما موندیم یه داداش ناتنی کوچیکتر و ارثیه ای در حد صفر .6 ماه از فوت پدرم گذشته بود و توی اول تیر ماه بود که برادر ناتنیم که کلاس دوم دبستان بود از شهرستان زنگ زد و گفت داداش افشین یادته قول دادی اگه معدلم بالای 19 بشه برام اسکوتر میخری ؟راستش من اول غافلگیر شدمحدود 70 80 هزار پولش بود ولی برای شادی روح پدرم چاره ای نداشتم جز اینکه بخرم و ببرم شهرستان بهش بدم .اسکوتر رو از میدان منیریه خریدم و بلیط اتوبوس گرفتم که برمراستش توی هر فکری بودم غیر از سکس با مهینرسیدم شهرستان … و رفتم و دیدم از اون زن بابای بد اخلاق خبری نیست و خیلی هم آرایش کرده بود و مدام حال و احوال میکرداولش نمیدونم چرا برادر ناتنیم غربی میکرد ولی بعد اسکوترشو برداشت و رفت توی کوچه و ما موندیم و زن بابامهین جون ازم پرسید که هنوز تنهایی و قصد ازدواج نداری و من هم گفت نه فعلن کیس مناسبی ندارم و اونم ماجرای طلاق دادن زن برادرش رو تعریف کرد که منم حوصله گوش دادن نداشتم .مهین گفت اگه میخوای حموم بری آب حموم داغه و من گفتم نه مرسی شب موقع خواب میرم و اونم با یه عشوه گفت هر جور راختی افشین جونتوی همین گیر و دار رفت آشپزخونه و تازه متوجه بدن سکسی و کون خوشگلش شدم و یواش یواش راست کردم .برام چایی آورد و رفت آلبوم عکسها رو اورد و رفتیم به گذشتهالبته بیشتر نزدیک هم نشسته بودیم و یواش یواش داشتم هوس میکردم برآمدگی سینه هاشو دست بزنم .رسیدیم به یه عکس از من از اون سالهای نوجوانی و مهین گفت تو چرا اونموقع ها وقتی میرفتی حموم همش به من چرت و پرت میگفتی ؟من کلی جا خوردم و گفتم نه من که یادم نمیاد چی میگفتم .وسط حرفم پرید و گفت من که هیچ وقت به بابات نگفتم ولی تو همش به من فحش میدادیمن یاد اونوقتها اوفتادم که تو حموم میگفتم مهین کستو میخوام و از این حرفا و یه جورایی حرف رو عوض کردم .تا اینکه مهین گفت مرد شدی یا نه ؟گفتم یعنی چی ؟گفت هنوزم توی توالت با کیرت ور میری یا میتونی از پس یه زن بربیای ؟شوکه شدممونده بودم چی بگم که دستشو انداخت روی شلوارم و کیرم رو مالید و گفت نه خوب چیزی ساختی .من دیگه حال خودم نبودم و شروع کردم به مالوندم سینه هاش و رون پاهاش و توی اولین نگاه بهش شروع کردم به خوردن لباشمهین یه دفعه پا شد و گفت صبر کن و رفت در ورودی ساختمون رو به حیات بست و برگشت و رفتیم توی آشپزخانه و شروع کردیم به سکس .خیلی حال داد ولی عزاب وجدانش دهنمو سرویس کردالان مهین دیگه دوران یائسگی رو داره و من تا حالا 8 بار کسشو گائئیدم .البته ترجیح میدم که باهاش روبرو نشم چون حرکاتش و لحن صحبتش با من خیلی تابلو و آبرو بره .نوشته: افشین
2
