سلام به همه دوستاناسم من محموده الان ۲۹ سالمه این داستان برا ۴ سال پیشه من پسری معمولی هستم با جثه نسبتا کوچیک که میشه گفت تنها جذابیتم چشمامه،بگذریم…اون سالها من تو یک گروه تلگرام عضو بودم که توش پره پسر دختر بود که اونجا با ی دختره که اسمش الناز بود کمو بیش پی وی هم میرفتیم و اهنگ های مورد علاقه هم رو میفرستادیم به هم و ی گپ معمولی میزدیماون تو گروه خودشو متاهل معرفی کرده بود که گه گداری ی پسره که مدیر گروهم بود نامزد خودش اعلام کرده بودی روز که دوتایی پی وی بودیم بش گفتم بهتره ما دیگه به هم پیام ندیم تو متاهلی و من دوس ندارم تو همچین رابطه ای هر چقدرم کم باشمکه برگشت گفت ما الکی این رو تو گروه گفتیم که از شره پسرایی که میومدن پی وی من راحت بشیممنم اوکی دادمو رابطمون خوب و معمولی پیش میرفتتا ی روز بعد از اینکه ی هفته ای انلاین نشده بود پیام دادو گفت مادرم فوت کرده منم که خیلی ناراحت شدم کلی دلداریش دادماون دختر حساسی بود و از فوت مادرش خیلی ضربه خرده بود و همش میومد پیش من و با هم حرف میزدیم و من سعی میکردم ارومش کنم (اینم بگم اونا شهرستان زندگی میکردن و ما تهران بودیم)خلاصه گذشت اون روزا تقریبا ۱ سالی با هم بودیم وکاملا خودمونی شده بودیمکم کم سر بسته حرفای سکسی میزدیم با هم و از سلایق هم میپرسیدیمدیگه رومون داشت به هم باز میشداینم بگم اون بر عکس من تو ی خوانواده به قول معروف روشن فکر بزرگ شده بود که حتی پدر و برادرش میدونستن با من در ارتباطهاون موقع یادمه هر شب تا ۲-۳ با هم چت میکردیمی شب بلند زمستونی بود که داشتیم چت میکردیم که طبق معمول حرف از علایق سکسی وسط اومد و جفتمونو اون حرفا حسابی داق کرده بودکه هون شب اولین سکس چتمون رو کردیممن که تا اون موقع با کسی سکس چت نکرده بودم اون شب اندازه ی کوس کردن بم حال داددیگه از اون به بعد تقریبا هر شب کارمون همین بودو کم کم عکسم واسه هم دیگه میفرستادیماو بر عکس من ی دختر تپل (خیکی نه ها توپر تقریبا) با سینه های درشت و سفید که رو بدنش کاملا خودنمایی میکرد بودچند ماهی به همین منوال گذشت تا ی روز از روزای تابستون بود که گفت هفته دیگه میخوایم بیایم تهران خونه چنتا از فامیلامنم که کلی خوشحال شدم از این حرفش بش گفتم ی قرار بزار همو ببینیم که اونم قبول کردو جفتمون از اینکه همدیگروبعد از یک سالو خورده ای میبینیم توکونمون عروسی بودشب همون روز شدو طبق معمول سکس چت که من بش پیشنهاد دادم میای تهران بیا یکم با هم تنها بشیم که اونم سریع قبول کرد(در ضمن اینم بگم که الناز وقتی ۱۴-۱۵ سالش بوده عاشق ی پسری بوده که کلی با هم خونه خالی رفتن و کلی دس مالیش کرده و بعدش ازش جدا شده اونم ضربه سختی از این رابطه خورده بود که حتی ی بار خودکشی کرده بوده با قرص، این حرفارو وقتی که اوایل رابطمون بود بهم زده بود خلاصه بگذریم…)روز موعود فرا رسید اونا اومدن تهران منم شب قبلش رفتم حموم و حسابی تمیز کردم خودموقرار ما ساعت ۱۱ صبح تو سعادت آباد بودیادمه ماه روضونم بودساعت ۱۱ شده بودو من سر قرار بودمو دلم مثل ی گنجیشک میزدهم اولین بارم بود که همچین قراری برا سکس با کسی میزارمهم اولین بارم بود که الناز رو میبینمی حس خیلی خاصی تو وجودم بودتو پیاده رو وایساده بودم که ی تاکسی وایسادو ی دختر خانومی پیاده شد با اینکه هنوز درست ندیده بودمش به خودم گفتم خودشه که حدسم درست بوداون با ی تیپه کاملا مشکی از تاکسی پیاده شد و منم سریع به سمتش رفتمدل تو دلم نبود سلام کردمو دس دادیمو حتی تو خیابون بقلش هم کردممن که کلید خونه داداشمو که خالی بودو ازش گرفته بودمو ی در بیت گرفتیمو سریع رفتیم خونه تو راه هم ی خورده خرید کردیم برا ناهارتا رسیدیم من سریع میز رو چیدم و اونم لباساشو عوض کردزیر مانتوش ی تیشرت پوشیده بود که یقه بزرگ و بازی داشت که چاک سینش معلوم میشدبیشتر از چاک سینش بند سوتینش که رو شونش معلوم بود و به خاطر تپل بودنش یکم فرو رفته بود تو بدنش منو داشت داغ میکردمشغول خورن ناهار شدیم که وسطاش من براش لقمه میگرفتمزول زده بودم تو چشاس داشتم از با هم بودن کلی لذت میبردیم حتی اگه اون روز تا همون جا فقط ادامه داشت بازم جزو روزای خوب زندگیم میشد چون از کنارش بودن حالم خیلی خوب میشدو انرژی مثبتی داشتناهارو که خوردیم من نشستم رو مبل اونم نشست کنارم سرشو کذاشت رو شونم و داشتیم تلوزیون میدیدیم که با دستم از پشت میکشیدم رو سرو موهاش و بعدم کمرش رو لمس میکردم که احساس کردم داره داغ میشهسرم رو چرخوندم سمتشو اولین لب زندگیم رو گرفتممن خیلی اماتور بودم ولی اون بر عکس من حسابی حرفه ای بود لب همو میخوردیم که اون شروع به خوردن زبونم کرد و حسابی میخوردش و منم خیلی حال میکردم با این حرکتش حسابی تو کارش وارد بود و من ی جورایی تسلیم کاراش بودمیکم که از لب کرفتنمون گذشت رفتیم رو تختتیشرت با شلوارشو در اوردم بعدم سریع خودم لخت شدم و با ی شرت کنارش خوابیدمپامو کردم لای پای تپلش دستمم انداختم دورش و باز شروع کردیم لب گرفتنسینه های بزرگش رو میمالیدم براش وکم کم رفتم سراغشونسوتینش رو در اوردم و حسابی خوردمشون دستمم بردم پایین سمت کوسش تا براش بمالم که خودشو جمع کرد یکممنم کوتا نیومدم و به کارم ادامه دادم که بعد از یکم مالیدن دیگه کامل پاشو باز کرده بوددستم رو کردم زیر شرتش یکی از انگشتامو کردم تو کوسش که ی ااااهی از لذت کشید اخه طبق حرف خودش که تو سکس چتامون زده بودیم میگفت حلقویم و حتی چند بار با خیار و این چیزا خود ارضایی داشتم که به نظرم حرف مفت میزدو تو همون رابطه اولی که داشته طرف پردشو زده بودهبرگردیم به داستان خودمونمن که داشتم سینه هاشو میخوردمو انگشتمم حسابی تو کوسش کرده بودم و جفتمون حسابی حال میکردیم با ی صدای از ته چاه گفت میخوام برات بخورماون لحضه من ی جایی بین زمین اسمون بودم با این حرفشدستشو از رو شرت گذاشت رو کیرم و ی جون بهنشانه رضایت از اندازه کیرم گفت و نشست رو تخت و منم سریع سرپا وایسادمو شرتمو از پام در اوردو بعد یکم بوس کردن و قربون صدقه کیرم رفتن سرشو کرد تو دهنش واااای که چقدر ساک زدن رو خوب بلد بود (بعده ها که با چند نفر دیگه سکس کردم فهمیدم) چقدر تو ساک زدن حرفه ای بود کیرمو داشت مثل ی بستنی میخورداز شدت شق کردن احساس میکردم کیرم ۲ کیلو شدهبا نهایت لذت برام میخورد که تا الان هیچ تجربه ای بیشتر از اون بزام لذت بخش نبوده تو سکس۵-۶ دیقه ای داشت میخورد که احساس کردم ابم داره میاد کیرم رو در اوردم چون دوس نداشتم به این زودی ابم بیادخوابوندمش رو تخت و کشیدمش سمت لبه تختپاهاش رو زمین بودو کمرو بدنش رو تخترفتم بین پاهاشو جلو کوسش زانو زدمپاهاشو وا کردم اوووووفی کوس تپل که به نظر من که تا اون موقع کوس ندیده بودم قشنگ معلوم بود اوپن اوپنهشروع کردم براش خوردن با اینکه اولین بارم بود سعی میکردم به بهترین شکل براش بخورماول نوک زبونمو چند باری اروم کشیدم رو کوسش بعد کم کم زبونمو بردم داخل کوسشحسابی داشت حال میکرد که دوتا از انگشتامو کردم تو تند تند تکون میدادمو هم زمان براش میخوردماونم اهو نالش بالا رفته بود و حسابی حال میکرد که بدنش لرزیدو ارضا شدمنم یکم دیگه براش خوردم و بش گفتماگه کاندوم داشتم حتما میکردمت که اونم ی اخمی کرد و گفت این تو قرارمون نبودراس میگفت وقتی که قرار شد با هم تنها بشیم اون گفت جلوم حلقویه ولی نمیزارم بکنی منم زیاد اون موقع تو فاز از جلو کردن نبودم دیگه کاندومم نخریدمکه تو اون لحضه پشیمون شدم چون اگه همرام بود حتما میکردمشخلاصه سرتون رو درد نیارم اون روز به همین منوال گذشت تا تموم شد و ما کلی با هم شیطونی کردیماینم بگم یکی از فانتزیام باش این بود که بریم حموم دوتایی اونجام یکم شیطونی کنیم که قبلا تو تلگرام گفته بود نه من باید بعدش برم خونه شاید شک کنن که بعد اون روز تو سکس چتامون بش گفتم کاش حموم رو هم میرفتیم اون روز که خودشم گفت دوس داشتم بریم و کاشکی میگفتی بهم منم که سر قضیه از جلو کردن ی بار چراغ قرمز گرفته بودم دیگه حرفی نزدمکه اون حموم دوتایی شد بزرگترین ناکامی اون روز، حتی از کوس نکردشم برام سنگین تر بود چون خیلی فانتزیم بودچنتا نکته در مورد الناز که بعده ها که باش صمیمی تر شدم فهمیدم این بود که قبلا لز بودهو حتی ی مدت خونه مجردی بودهبا اینکه سن کمی داشت خیلی چیزارو تجربه کرده بودو الان که بش فک میکنم تقریبا میشه گفت ی جورایی جنده بودولی نه از اینا که با هر کسی میخوابن ولی تو رابطه هاش چه با پسر چه با دختر خیلی راحت سکس و این چیزارو عنوان میکردرابطه من با اون تقریبا ۶-۷ ماه بعد تموم شدولی طبق روال هر سالشون که تابستون میومدن تهران برا سر زدن به فامیلاشون زنگ میزد بهم و همومیدیدیمولی دیگه خبری از سکس و این چیزا نیودتا دفه اخری که پارسال دیدمشو توقرار اخری با هم کامل تموم کردیم م دیگه همدیگروندیدیمببخشید اگه طولانی شد و غلط املای داشتمدر ضمن داستان نویس خوبی نیستم و این فقط بیان ی خاطره به زبان خیلی ساده بوداگه دوس نداشتید به جای فحش دادن نقد کنید و ایرادات رو بگید تا هم من هم بقیه دوستان تو داستان هایی که میفرستن به اون نکته ها توجه کننممنون???نوشته: محمود
4