اینی که می نویسم خیال پردازی نیست واقعیت داره و واسه خودم پیش امدهمن هیوا هستم الانم 20 سالمه و ای قضیه بر میگرده به 2 سال پیش من یه دختر عمو دارم که تو خوشکلی از هیچی کمی نداره فقط یه مشکل داره و اینم سینه هاش کوچیکنقدش 170 و بدنش گوشتی و کمر باریککونی تپل و خوشکل داره که من عشقش هستماون هم بازیه دوران بچگیم بود و با هم خیلی راهت بودیم تا اینکه خونشون به خاطر کاره عموم رفت شهر دیگه من نزدیکه یه سالی ندیدمش که ناگهان بدون خبر امدنو یه دو سه روزی خونه ما بودن که یه دفعه خبر امد که مادره زن عموم مریزه و تو بیمارستانهامنا با ماشین رفتن و من و دختر عموم خونه تنها موندیم امن یه سالی از من بزرگتر بودنزدیکایه نیمه شب بود که زنگ زدن که نمیان و من و نازی خونه تنها موندیممنم که از خدا خواسته اینو بهش کفتم اما خدایش خیلی بد اخلاق و مغرور بودیه کم منمن کرد و گفت خوابم میاد منم که با رعایت اخلاق جاشو بردم یه اتاق دیگه و منم تو اتاق خودم خوابیدم که هنوز نرفته تو جام با ترس و لرز امد که گفت داری چیکار میکنی من میترسم تو اتاق تنهای بخوابم اخه همیشه با خواهرش میخوابید انیگفت منم میام اینجا میخوابم منم گفتم اشکالی ندارهدشتم لباسایه زیرم رو میپوشیدم که یه دفه نگام بهش خورد که با یه شلوارک نازک که شرتش ملوم بود و یه کرست رفت زیر ملافهمنم به رویه خودم نیاوردم و خوابیدمساعت 2.5 شب بود که تشنم شد و خواستم برم اب بخورم که دیدم ملافه رو کشده کنار و رو به زمین خوابیده و کون قلمبش بیرون زده از شالوارکشمنم دیگه از خود بی خود شدم و اروم دستمو گذاشتم رو کونش که یه دفعه بیدار شد و گفت داری چیکار میکنی منم با بیخیالی گفتم دارم میرم اب بخورم دستم خورد و اروم اومدم بیروناز کناره در بهش نگاه میکردم و کیرمو محکم گرفته بودم با خودم گفتم این بهترین فرسته اما میترسیدم که شاکی بشه بعد ابرومو ببرهاما دیگه تحملم تموم شد آروم رفتم کنارش و کسش که زده بود بیرون میمالوندم که یه دفعه بلند شد و بهم خیره شد از ترس نتونستم یک کلمه بزنم اخه از اون زبون دارا بود یه کم که نگام کرد (قیافم خوبه و تا حالا به هرکی گفتم نه نگفته اصلانم خود تعریفی نیست) و بعد یه لبخندی زد و گفت هر کاری میخوای انجام بده و پشتشو به من کرد و اروم دراز کشید و کونه خوشکلش زد بیرون حالی به حالی شدم ترسم شد هوس و خوشحالی از کردن کون دختر عمو شلوارشو پایین زدم و کردمش تو کونش یه جیغی کشید و بعد دیگه صداش در نیومداون شب 3 بار با هم سکس داشتیم و با حال ترین سکسم بود بعد اون قضیه اونا رفتن کانادا و دیگه ندیدمشاما واسم همیشه پیام میزاره که هنوز دوست داره باهاش سکس داشته باشمنوشته: هیوا
