تو خونه ایی كه همه از من حداقل ده سال بزرگتر بودنتكلیف منم معلوم بود پادویی كردنهر كی كاری داشت من باید انجام میدادممخالفت برابر بود با كتك ، تحقیر و مسخره شدناز پدربزرگ طیب بگیر تا داداش رخصتاز ننه جون بگیر تا آبجی نصرتهمه هر جور كاری كه شما بگین به من میدادنخوفتناكترین تنبیه برای من این بود كه داداش رخصتبا بچه های كوچه یكی بشن منو مسخره كننچون همه بچه های كوچه از رخصت حساب می بردنهیچ عذابی برای من بدتر از این نبودواسه همینم همیشه دستورات رخصت بدون چون و چرا ازطرف من اجرای میشدحتی كون دادنبارها تو اطاقتو باغتو حمومزیر لحافو خیلی جاهای دیگه كه بدون كوچكترین مخالفتی بهش دادماولش به زور بازو و تهدید بوداما مرتبه سوم خودمم طالب شدمرخصت بعضی شبا میخزید میومد زیر لحافموقتی میفهمیدم داره طرفم میادراست می كردموقتی دست بهم میزددیگه كاملا آبم میومدوقتی هم می كرد تو كونمبارها ابم میومداونم از اینكه من زود ابم میومد خیلی خوشش می اومدچون می تونست به مردانگیش بنازهاز طرف دیگه می تونست منو بیشتر تحقیر كنهرخصت هر موقع كه اراده می كردمی تونست منو بكنهحموم میرفت منو میبردمنو داخل حوم حسابی میكردهر بلایی دوست داشت سرم تو حموم می آوردمی خواست بره باغ منو میبردپشت درخت ها حسابی منو می گاییدچند دفعه هم چند تا از دوستای صمیمش اومده بودن باغچهار نفری ریختند سر منلت و پارم كردنتا چند روز نمی تونستم راه برمبا اینهمه هیشكی نمی فهمید چه بلایی رخصت سر من داره میارهبودن با رخصت مساوی بودبا گاییده شدن منبوی منیبوی شاشبوی پشمرخصت وقتی از كردن من سیر میشدو میدید من بیكارمازم می خواست كیرشو یا پشمهای اطراف كیرشو یا موهای زیر بغلشو بلیسمگاهی مجبورم می كردسوراخ كونشم لیس بزنمهمیشه وقتی كیرشو میزاشت دهنم تا براش ساك بزنممحال بود اجازه بده آب منیشو بیرون بدممیگفت حیفهحتما تا آخرین قطره آبشو باید می خوردمهمه فامیل تو خونه ما زندگی می كننخواهرامشوهراشونبچه هاشونبرادرام با زن و بچه هاشونننه جون باب جونعمه عمو دایی خالهمنم این وسط سرویس میدم و سرویس میشمگاییدن من تنها محدود به رخصت نبودالان آقاجونمدایی وعموپسر عموهاپسر خاله هاپسر دایی هاپسر زینت خانوم كارگرمونهمه و همه هر جا گیرم بیارن منو میكنندر حقیقت من زنگ تفریحشون هستممثل تست غذامثل دسرمنو میچشنبعد تف می كنن بیرونكردن من با رخصت شروع شداما محدود به رخصت نشددیگران فهمیدناما حرفی نزدندحتی دیگران خودشونم منو گاییدنهمه رو این موضوع یعنی كردن من اتفاق نظر دارنمنفعتشون در اینه كهحرفی نزنندتا بتونن بهره ببرنبا اینكه بواسیر من بیرون زدهبازم هیچ كس منو دكتر نمی برهچون نمی خوان آبرو حیثیتشون برهالان كه دارم این مطلبو می نویسمپدرم داره میاد تو اطاق ته حیاطمطمئنن این بارمی خواد منو بر عكس بكنهیعنی سرمو میزاره زمینبعد در همون حالت كیرشو میكنه تو كونم در عین حال كیرمم می خورهچند بار سر این موضوع خون دماغ شدم بالا آوردمباید سریع جمع و جور كنمآقا جونم داره میادنوشته: منی نویس
14