شهاب رفت نروژ کونی برگشت

با سلاممی خواهم برایتون یک داستان واقعی از دوران بیست سالگی خودم تعریف کنم که تا حالا برای هیچ کس تعریف نکردم‌. من وقی نوزده سالم به نروژ مهاجرت کردم و در یک شهر کوچک ساکن شدم تا به کلاس زبان برم و زبان یاد بگیرم‌. در اونجا چند تا دوست ایرانی داشتم که از من بزرگ تر بودن و من باهاشون صمیمی نبودم و احساس تنهایی می کردم.‌ تقریبا دو سالی بود که در نروژ بودم که یکی از دوستام یک روز شنبه به من گفت که من یک دوست توی اینترنت پیدا کردم و قرار است امشب از یک شهر دیگه بیاد تا باهم بریم دیسکو اگر می خواهی تو هم بیا. من بهش گفتم با دوستش بیان خونه ی من تا همه باهم بریم دیسکو‌.اونها شب اومدن خونه ی من. دوستش یک پسر سیاه پوست قد بلند و خوشتیپ بود که از لحظه ی ورودش زوم کرده بود روی من! من تازه موهامو کوتاه کرده بودم و دوستم به نروژی گفت موهاتو کوتاه کردی خیلی خوب شده و اون پسر سیاه پوست که بِن نام داشت با نگاهی پر از شهوت سرش رو تکون داد و گفت بله واقعن قشنگ هست! من از این حرفش تعجب کردم ولی اهمیت ندادم.ما هر سه به دیسکو رفتیم‌ و در اونجا هم علارغم وجود دختران بسیار چشمان اون پسر همش دنبال من بود. وقتی سه تایی به بیرون رفتیم تا سیگار بکشیم من از بیرون به دختری که روی میز رفته بود و با دامن کوتاهش در دیسکو قر می داد اشاره کردم و گفتم بچه ها نگاه کنید اما بِن فقط یک نگاه کوتاه انداخت و دوباره زوم کرد روی من! اون در تمام شب خیلی با حسرت و شهوت به من نگاه کرد.بعد از دیسکو من از اونها خداحافظی کردم و رفتم خونه. چند مدت گذشت و من اصلا به این موضوع هیچ فکر نکردم تا اینکه اون پسر به من مسج داد و گفت که در خانه اش مهمانی قرار است بگیرد و از من دعوت کرد تا من هم بروم. او شماری من رو از دوستم گرفته بود و من را بدونه اینکه به دوستم بگوید به مهمانی دعوت کرده بود. من که احساس تنهایی می کردم گفتم این فرصت خوبیست برای رفتن به شهری دیگر و کمی تفریح کردن اما نمی دانستم که چه شبی در انتظارم هست!وقتی من رسیدم اونجا دوستان او همه در خانه اش جمع بودن. یک پسر افغانی، یک پسر زنانه پوش، چند دختر سیاه پوست و بِن که با سر و وضعی مرتب و خیلی خوشتیپ میزبانی جمع رو در اختیار داشت. مشروب سرو شد و اهنگ پخش شد و همه رقصیدند و من هم مست کردم و با همه رقسیدم و چشمان بِن هم تمام شب من را برانداز کرد. ساعت دوازده شد و همه می خواستند بروند و من هم در فکر این بودم که با اتوبوس به شهر خودم بازگردم ولی دیر وقت بود و من هم مست بودم و بِن به من گفت که شب رو بمانم و فردا بر گردم. من هم قبول کردم.همه رفته بودند و بِن مشغول جمع و جور کردن بود و من به حمام رفتم وبعد از بِن پرسیدم من کجا بخابم اون گفت تخت من خیلی بزرگه و تو می تونی در یک طرف ان بخوابی و من در طرف دیگر. من قبول کردم و چون لباس خونگی نداشتم با شرت به تخت رفتم تا بخوابم. من زیر پتو بودم و به پهلو خوابیده بودم که بِن وارد اتاق خواب شد. اون فقط شرت پاش بود و هیکل عضولانی و جذابی داشت. وقتی که از کنار من رد شد تا به طرف دیگر تخت برود من هیکل اورو تماشا کردم و اون لبخند منی داری زد. فکر می کنم برای بار اول فکر کرد که واقعا می تونه من رو بکنِ!وقتی که اون در طرف دیگر تخت بزرگ دونفرش خوابید چراقها خاموش بود و من داشت خوابم می برد که یک دفعه اون از پشت به من چسبید! اون از ترس اینکه من چه واکنشی نشون بدم کمی می لرزید. من که از دورانه بچه گی خیلی خوشگل بودم و در مدرسه همه انگشتم می کردن هیچ وقت با پسر سکس کامل نکرده بودم و به هیچ کس کون نداده بودم اما در این لحظه ی مستی بدن لخت بِن رو روی بدنم از پشت حس می کردم و واقعا حشری شده بودم. برگشتم و با هاش شروع کردم به ماچ و بوس. لبهای بزرگ سیاهش لبهام رو می خورد و بدن های لختمون بهم می مالید‌. اون روی من خوابیده بود و از من لب می گرفت و من با دستهام پوشت کمر و کتف عضلانی اونو می مالیدم. بعد اون گردنم رو خرد و بعد سینه هام رو بعد شرتم رو در اورد و کیرم رو ساک زد! من وا قعا حشری شده بودم. اون خواست من رو بر گردونه ولی من مقاومت کردم و گفتم تا حالا کون ندادم! اون لبخند زد و پاهای من رو گرفت و برم گردوند و من نخواستم که دیگه مقاومت کنم. من همینطور که دمر خوابیده بودم اون شرتش رو در اورد و بعد تف زد به کیرش و کیرش رو گذاشت در کون من! شروع کرد به فشار دادن ولی کیرش نمی رفت تو! اون انقدر تف زد و فشار داد تا کیر کلفتش رفت توی کونم! برای اولین بار داشتم کون می دادم و واقا حس عجیبی بود. تا چند لحظه کونم خیلی درد می کرد ولی بعدش دردش افتاد. بِن بی وقفه کیرشو می کرد تو کون من. و من اه و اوه می کردم. بعد از چند دقیقه اون کاملا روی من خوابید و دستهاشرو کرد زیر بدن من و بالای دوتا رون من رو از زیر گرفت و با دستهاش من رو بسمت خودش کشید و با فشار خیلی زیاد کیرشو تا دسته کرد توی کونم! کیر گندش تا دسته رفته بود تو کونم و اون همش کیرش رو یک زره می اورد بیرون و دوباره تا دسته فشار می داد تو کونم! من که تا اون موقع کون نداده بودم داشتم وا قعا لذت میبردم و بِن هم که صورتش کنار صورت من بود با شهوت به چشمهای من نگاه می کرد. همین طوری که ما چشم تو چشم بودیم و من تمام بدن بِن رو روی خودم حس می کردم و کیر کلفتش تا دسته توی کونم بود اون یکدفه ابش اومد و تمام اب کیرش رو ریخت توی کونم! بعد از اینکه ابش اومد من توی چشمهاش رضایت کامل رو دیدم. اون بالاخره من رو بدست اورده بود و حالا حالا هم ولکن من نبود!اون شب شروع یک رابطه ی چند ساله بین من و بِن بود که از بیست و یک سالگی من شروع شد و تا سالها ادامه داشت!نوشته: شهاب

126